می نویسم تورا اما خودم را پاک
میکنم دکوپاژ...... زندگیم را تنظیم احساسی که تو ....
عقربه های ساعت مچیت عقرب وار هر ثانیه نیشم می زنند
...... چشم می گویم ...
دوربین آماده پلان به پلان تو را روایت می کنم
پلان .... نقش مقابلت را خودم نه .... اینجای سناریو تغییر می کند خودم را باید پاک نویس ...
اصلا ... وللش بی خیال روایت .... من تو را دوست ....
نقشت را عوض که گله ندارد می خواند
و تو مقابل من با منفی بافی می بافی جاکتی که رویش
نمی شود حرفی که نوشته ...
می دوشم مینوشم افکار ی که ...
مستنداتت را رودر روی دوربین شماره ...
می برم جایزه اینجا دوباره دکوپاژ را به هم می زنم
.....................
دست ها قطع نمی شوند وقتی تو مرا ...
دوباره نگاه کن چادر سفیدت را
من کنار تو?دارند کل می زنند
نمازم که تمام شود دستمال دستت
سنگم را پاک می کند ..